Wednesday, July 27, 2005

خاتمي در جمع خبرنگاران بعد از آخرين جلسه‌ي هيات دولت

Monday, July 25, 2005

زندانيان سياسی رجائی شهر، دور از انظار جهانی

زندانيان سياسی رجائی شهر، دور از انظار جهانی

زندانيان سياسی رجائی شهر، دور از انظار جهانی

دو هفته بعد از شورش در زندان رجائی شهر، روزنامه رسالت يک آگهی تشکر از خدمات حاج کاظم در صفحه اول خود چاپ کرده است

زندانيان سياسی کم نام برای مجازات های سخت به رجائی شهر فرستاده می شوند و در آن جا با انواع شکنجه ها و سخت گيری ها روبرو هستند

همزمان با زمزمه هائی که برای دادن رياست سازمان زندان های کشور به رييس زندان رجائی شهر کرج در محافل سياسی به گوش می خورد. نظر محافل مدافع حقوق بشر به شرايط اين زندان جلب شده، زندانی که در سال ها اخير توانسته خود را از چشم ها پنهان دارد و با سخت گيری های خود مانع از آن شود که اخبار و اطلاعات درباره آن به خارج درز کند.

دو هفته پيش، در حالی که خبر از اعتصاب غذا و شورش زندانيان سياسی زندان رجائی شهر پخش شده بود و خانواده های زندانيان حاضر در آن زندان نگران شده و هر نوع ارتباط و ملاقات آن ها قطع شده بود، يک نيروی ويژه مامور اداره اين زندان شد و از آن پس هيچ گونه خبری درباره اين زندان مخابره نشده است. در همين حال گزارش خانم لوس بانين دبير دوم سابق سفارت هلند در ايران [ که برای نخستين بار متن اصلی آن در شماره روز چهارشنبه "روز" منتشر شد] نور تازه ای به اين زندان انداخته و نهادهای حقوق بشری جهانی را متوجه اين زندان کرده است

خانم بانين گزارش خود را با اشاره به وضعيت اکبر گنجی آغاز کرده و نوشته اين روزنامه نگار و محقق مشهور در حال جدال با مرگ است. او در سی و ششمين روز از اعتصاب غذای خود از سلول خود در زندان اوين به بيمارستاني در تهران انتقال داده شد. اعتصاب غذا نه تنها اعتراض وي را به بازداشت غيرقانوني او و ديگرزندانيان سياسي نشان مي دهد، بلکه از مخالفت وي با قدرت مطلقه حکايت مي کند. اعتصاب غذاي گنجي فرياداعتراضي است تا توجه دنيا را به نقض مداوم ضروري ترين اصول حقوق بشر و سرنوشت شمار زيادي از زندانيان سياسي در ايران جلب کند

بياييد با روشن کردن هويت و سرنوشت چند تن از آنها، به گنجي کمک کنيم.از جمله زندانيان سياسی رجائی شهر کرج. زندانی که براي پنهان کردن زندانيان سياسي به کار گرفته می‌شود. رفتن به کرج تنبيه سختي محسوب مي‌شود. وقتي کسي پايش به آنجا برسد، از انسان بودن ساقط مي شود و حتي با وجود فعالان حقوق بشر و مطبوعات هم از انظار عمومي پنهان مي ماند. زندانيان سياسي رجايي شهر مجبورند با جنايتکاران خطرناکي چون قاتلان، تجاوز کنندگان به عنف و معتادين هم سلول باشند که در حمله وهجوم به هم سلولي‌هاي خود ترديد نمي‌کنند. آنها هيچ چيزي ندارند که از دست بدهند: بيشتر آنها به نوعي محکوم به مرگ هستند. "مرگهاي مرموز"، اتفاقي عادي در زندان رجايي شهر به شمار مي رود

زندانيان سياسی رجائی شهر

برخي از زندانيان سياسي کرج را بشناسيد

۱. ارژنگ داوودي: مهندس، معلم و شاعر، حدودا ً ۴۹ ساله. در سال ۲۰۰۳ دستگير شد و در سال ۲۰۰۵ به ۱۵ سال حبس، تبعيد به منطقه بد آب و هوا، ۵ سال محروميت از حقوق مدني و ۷۰ ضربه شلاق محکوم شد. اتهامش اين بود که به يک خبرنگار کانادايي کمک کرده تا فيلم مستندي درباره زهرا کاظمي بسازد، عکاس کانادايي که در حين بازجويي در زندان اوين بر اثر ضربات وارده کشته شد. داوودي از زمان حبس ناگزير بوده است بدرفتاري هاي مختلف و بازجويي هاي شبانه را تحمل کند

او را در زمان دستگيري به شدت کتک زدند و حدوداً صد روز در سلول انفرادي نگه داشتند. انتقاد از حکومت و اتهام به مسوولان در خصوص نقض حقوق بشر از جمله دلائل ارائه شده براي محکوميت او هستند. در ابتدا به او اتهام زدند که جاسوس است و عضو "سازمان مخفي" نامعلومي است. داوودي از صدمات چشم و گوش ناشي از بدرفتاري با وي رنج مي برد. او را با زنجير به دادگاه مي بردند. دادگاه وي بدون حضور هيات منصفه و پشت درهاي بسته تشکيل مي شد و هرگز به او اجازه نداده اند پرونده خود را ببيند. ارژنگ داوودي به همراه شش نفر از ديگر زندانيان سياسي رجايي شهر اواخر ژانويه ۲۰۰۵ در اعتراض به حبس خود در بخش "جنايتکاران خطرناک" زندان دست به اعتصاب غذا زد. در واقع خبرنگاران افشا کرده اند که اين زندانيان سياسي با حمله و تهديد قاتلان و جنايتکاران خطرناک ديگر روبه رو بوده اند. اين اتفاق حداقل چهار بار رخ داده است. داوودي چندي پيش تجربيات ناگوار خود را از زندان نوشت، اما اخيراً يادداشتهاي او نيز در زندان ضبط شدند. اين يادداشتها جرقه کوچک ديگري بودند که از چشم دنياي بيرون دور ماندند و اتهام ديگري را بر اتهامات ارژنگ افزودند

۲. بينا داراب زند: فعال سياسي، حدودا ً ۴۶ ساله. او در اوت ۲۰۰۴ زماني که جلوي ساختمان سازمان ملل در تهران براي آزادي زندانيان سياسي تظاهرات مي کرد دستگير شد. وي مجبور بود مدت ۲ ماه سلول انفرادي را تحمل کند. شعبه ۲۶دادگاه انقلاب پرونده داراب زند را بررسي کرد. او به ۳.۵ سال حبس، ۵ سال محروميت از حقوق مدني و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد. اتهامات وي عبارتند از: مشارکت در تظاهرات غيرقانوني، انجام مصاحبه با راديوهاي بيگانه و همکاري با مخالفان حکومت. او همچنين در ژانويه /فوريه ۲۰۰۵ در اعتراض به حبس زندانيان سياسي در بخش " جنايتکاران خطرناک " رجايي شهر دست به اعتصاب غذا زد

3. مهرداد لهراسبي : کتابفروش دوره گرد جلوي دانشگاه تهران که در سيزدهم ژوئيه ۱۹۹۹ به خاطر شرکت در تظاهرات دانشجويي همان ماه دستگير شد. دادگاه انقلاب تهران ابتدا او را به مرگ محکوم کرد، سپس محکوميت وي به ۱۵ سال حبس و بعد از آن به ۱۰ سال حبس کاهش يافت. گفته مي شود که با لهراسبي به شدت بدرفتاري شده است. بعد از اينکه سالهاي زيادي را در اوين سپري کرد هم اکنون در زندان رجايي شهر به سر مي برد و ظاهرا ً به لحاظ جسمي و روحي در وضعيت بدي قرار دارد. او سريعا ً به کمک نياز دارد

امير ساران: فعال سياسي، عضو "جبهه اتحاد ملي"، از سال ۲۰۰۳ [با وقفه] زنداني شده است. او به شدت کتک خورد. اخيرا ً در ژوئن ۲۰۰۵ ، در اعتراض به نحوه برگزاري انتخابات رياست جمهوري، به اعتصاب غذاي ديگر به زندانيان سياسي پيوست. او به ۸ سال حبس محکوم شده است

چندين زنداني سياسي ديگر نيز در زندان رجايي شهر هستند، افرادي همانند حجت زماني [که به مرگ محکوم شد]، ولي اله فيض مهدوي ، جعفر اقدامي و ديگران. آنها هم از رفتارهاي غيرعادلانه در رنجند

دبير سابق سفارت هلند در تهران در پايان مقاله خود نوشته "در مقابل چنين وضعيتي، چرا روزنامه هاي غرب اين طور سکوت اختيار کرده‌اند؟ چرا آنها رنج وصف ناپذير انسانهاي بي شمار را در زندان هاي ايران ناديده مي‌انگارند، در حالي که به وفور اخبار مسايل هسته‌اي ايران را منتشر مي کنند؟"

گفتنی است که رييس زندان رجائی شهر کرج از همواره کسی بوده که از وی با نام مستعار ياد می شده است چنان که "حاج کاظم" رييس فعلی اين زندان که مانند اکثر روسای زندان های کشور در ربع قرن گذشته از اعضای فعال جمعيت موتلفه اسلامی است، در حالی که گفته می شود تدارکی در جريان است که به رياست سازمان زندان های کشور منصوب شود همچنان نام کاملش در جرايد درج نمی شود و عکس از وی هم منتشر نشده است

روز چهارشنبه رسالت روزنامه جناح راست [ به کارگردانی هيات موتلفه اسلامی] در يک آگهی که در صفحه اول اين روزنامه چاپ شده بود از قول دو تن به نام های محسن و حکيمی که ادعا کرده اند زندانی موقت بوده‌اند از خدمات انسانی و اسلامی "حاج کاظم" تشکر و قدردانی کرده بود. کاری که معمولا برای استثنائی و برای مقاصد مشخص صورت گرفته است. قابل تصورست که زمينه سازی روزنامه جناح راست به قصد به فراموشی شدن اخبار و شايعاتی است که از ماجرای اعتراض و شورش ماه گذشته اين زندان پخش شده بود

Sunday, July 24, 2005

پرونده جنجالي تجاوز گروهي 14 مرد به زن پاکستاني

ديوان عالي پاکستان امروز بررسي درخواست تجديد نظري را شروع خواهد کرد که به پرونده يک تجاوز دسته‌جمعي مربوط مي‌شود و داراي بازتاب جهاني بوده است
دادگاه تجديد نظر بايد حکم دهد که آيا 6 مردي که به اتهام تجاوز به زني به نام «مختار ماي» در يک روستا در سال 2002 بازداشت شده‌اند مجرمند يا نه


بنا به ادعا، شوراي اين روستا حکم به تجاوز به اين زن را صادر کرده بوده به اين دليل که رفتار ناپسندي از برادر اين زن سر زده بوده است
پرونده اين قضيه پس از آنکه دادگاه لاهور در ماه مارس 5 نفر از مردان را تبرئه اعلام کرد به جنجال کشيد

اين پرونده با دستور رئيس‌جمهور مشرف در ممنوع‌الخروج کردن خانم مختار از کشور ابعاد سياسي نيز پيدا کرد
مشاور نخست‌وزير در امور زنان به «بي.بي.سي» گفت که ژنرال مشرف به اين دليل خروج از کشور را براي خانم مختار ممنوع کرده است که يک سازمان غيردولتي او را به آمريکا دعوت کرده است تا براي سياه نمايي اوضاع پاکستان از او بهره برداري کند

دولت پاکستان پليس 24 ساعته براي مراقبت از منزل خانم مختار گماشته است و او شکايت دارد که در واقع تحت حبس خانگي درآمده است. روز يکشنبه مختار ماي براي شرکت در جلسه دادگاه با هواپيما به اسلام آباد منتقل شد

منتقدان سيستم اجتماعي و قضايي پاکستان مي گويند که خانم مختار نمونه اي است از رفتار وحشيانه اي که با با زنان بخصوص زنان مناطق فئودال نشين و روستايي انجام مي شود. ژنرال مشرف بر خلاف آنها معتقد است که اين قضيه حکم نمونه ندارد و استثنايي است.

او در سفر اخير خود به نيوزيلند به خبرنگاران گفت: «وضع ما بدتر از هيچ کشور در حال توسعه ديگري نيست. اين قضيه تجاوز مربوط به يک بخش دورافتاده پاکستان است و چيزي نيست که هر جا و هر روز در کشور اتفاق بيفتد». هم خانم مختار و هم دولت از ديوانعالي خواسته اند که در حکم تبرئه متهمان تجديد نظر شود

وي از معدود زناني است که پس از قرباني شدن در تجاوز ماجرا را علني مي کند و براي مجازات متهمان مي جنگد. در مجموع 14 مرد به اتهام تجاوز در اين قضيه بازداشت شده‌اند. دادگاه عالي لاهور 5 نفر از آنها را تبرئه کرد و حکم نفر ششم را از مجازات مرگ به حبس ابد تخفيف داد

مختار ماي بر خلاف تصور بسياري از مردم که فکر مي کردند او مثل ديگر قربانيان اين نوع تجاوزها دست به خودکشي خواهد زد مبارزه حقوقي طولاني خود را براي احقاق حق خويش آغاز کرد. او همچنين در روستاي خود با پولي که به خاطر جبران حادثه به او پرداخت شد دو مدرسه راه انداخته است و اکنون در سطح بين المللي براي حقوق زنان فعاليت مي کند

«وجود اين مدرسه‌ها و پسران و دختراني که در آن درس مي‌خوانند رنگ تازه‌اي به زندگي من داده است»
او خود هرگز مدرسه نديده است. اما مي‌گويد: آموزش مي تواند مردم را تغيير دهد و به آنها را به حقوق خود آگاه سازد. ما اگر مي خواهيم وضع حقوق زنان را بهبود بخشيم بايد اذهان پسران و دختران مان را بسازيم

Saturday, July 23, 2005

بازم تاخیر

چی کار کنم خوب ، بخدا وقت نمی کنم آپدیت کنم
چند تا از دوستان تو مسنجر دعوام کردن:( هی می گن پس چرا آپدیت نمی کنی
امروز حالم اصلاً خوب نیست ، نمی دونم چرا هر وقت دلم می گیره یاد وبلاگم می افتم
تو محل کار از صبح تا شب سروکارم با اینترنته ولی اصلاً وقت نمی کنم یه سرک به وبلاگ خودم بکشم ، اما از اخبار وبلاگستان به طور کامل به خبرم
این حسین درخشان هم یه چیزیش میشه ها
یکی نیست بگه بابا باشه همه کاره وبلاگستان تویی خودتو خفه نکن
مهدی عزیز هم در مورد معمای حل نشده جناب درخشان یه مطلب نوشته که توصیه می کنم حتماً بخونید
____________________________________
حكم اعدام دو متهم به لواط به عنف اجرا شد
مجرم هجده ساله پای دار گريه می کرد
انعکاس جهانی اعدام دو نوجوان در مشهد

Thursday, July 21, 2005

اقدام به ترور پيام فضلی نژاد


پيام فضلي نژاد، مشاور سابق دادستان تهران، شب گذشته (شنبه) هنگامی که محل کار خود واقع در دانشگاه پژوهش های بنیادی را از روبروی پارک نیاوران به سمت منزل طی می کرد مورد اصابت دو گلوله قرار گرفت. در روزهای گذشته حکومت ایران از هراس ترور این بازجوی سابق پرونده وبلاگ نویسان و در پی کشته شدن قاضی پرونده (مقدسی) که از دوستان قدیمی فضلی نژاد محسوب می شده اقدامات تامینی و امنیتی خاصی را برای وی لحاظ کرده بود

فضلی نژاد در حالی ترور شد که از چهارشنبه از ماشین ضدگلوله استفاده می کرد و گلوله های اصابت شده به این خودرو به جان این حقوقدان آسیبی نرساند
پیام فضلی نژاد یک ماه پیش از مشاورت امنیتی فرمانده اطلاعات ناجا و نیز مشاورت حقوقی دادستان تهران استعفا کرد و بارها اشاره کرده بود که حکومت ایران مسئول جان وی می باشد
در محافل حکومتی گفته می شد که دو طیف ترور آقای فضلی نژاد را دارند: نخست گروههای مخالف حکومت که فضلی نژاد را نیرویی امنیتی و اطلاعاتی و تصمیم گیر در زمینه اپوزسیون فعال در اینترنت می دانند و دوم بخشی از خود حکومت که از افشاگری فضلی نژاد علیه محفل قتل های زنجیره ای در هراس هستند
اما پیام در آخرین اظهار نظرهای خود گفته بود که صحنه سیاست را ترک خواهد کرد و فقط به عنوان پژوهشگر حقوقی از این پس زندگی را پی می گیرد. فضلی نژاد این روزها در اتاقی وابسته به مرکزی پژوهشی-دانشگاهی در نزدیکی کاخ نیاوران طرح تدوین کتابی در زمینه حقوق شبکه را در دست اجرا داشتمشاور سابق دادستان هنگامی که از ترور جان سالم به در برد ساعت نه و سی دقیقه شب در پی شوک روحی به بیمارستان فوق تخصصی شهید باهنر اعزام شد. نمایندگان وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، نماینده ویژه رییس جمهور و رییس مجلس شورای اسلامی از وی عیادت کردند
وی همچنان بر مواضع انتقادی خود از حاکمیت پای فشرده است و گفته که برای احقاق حق متهمانی که در این سالها مورد ستم قرار گرفته اند توسط مستندات و اطلاعات فوق محرمانه ای که در اختیار دارد اقدام خواهد کرد. هنوز هيچ گروهي مسئوليت ترور پيام فضلي نژاد را بر عهده نگرفته است. بنقل از سایت آیت الله منتظری montazeri.com-----------------------------------------آخرين نامه دريافتی پيک ايران ار فضلی نژاد 21 ژوئيه 2005
پیام فضلی نژاد :بازجویان سه پرونده امنیتی را به دادگاه نظامی می کشانماین مشاور سابق اطلاعات طرح تدوین تجارب امنیتی برای روزنامه نگاران را در دست نشر دارد پیام فضلی نژاد ، مشاور امنیتی و حقوقی سابق اطلاعات ناجا ، در نامه هایی جداگانه به رییس جمهور خاتمی و رییس قوه قضائیه از آنچه که فرهنگ سوزی و جنایت قضایی در سه سال گذشته نامنهاده ، پرده برداشته است و گفته که دست اندرکاران پرونده های بازداشت پورزند ، منتقدان سینمای ایران و وبلاگ نویسان را بر اساس مستندات محرمانه ای که در اختیار مراجع ذیصلاح خواهد گذاشت ، برای محاکمه به دادسرا و دادگاه نظامی خواهد کشاند و در صورت عدم دادرسی عادلانه و بی طرف آن مستندات را در رسانه ها منتشر می کند. فضلی نژاد که از سال 1381 تا سال 1384 مشاورت معاون اطلاعات ناجا و مسئولیت اغلب بازجویی های فنی پرونده های اخیر را عهده دار داشته یکماه پیش از مسئولیت های خود در اطلاعات و دادستانی کناره گیری کرد و گفت که حقایق آنچه که در این سالها بر سر نویسندگان و فرهنگمردان رفته است را منتشر خواهد کرد. بر اساس وعده پیشین وی بنا داشت تا جنایت قضایی و امنیتی سه سال گذشته را طی رساله ای تحقیقی مستند در ابتدای این هفته منتشر نماید ،اما احضار او توسط مسئولان اطلاعاتی و امنیتی و آغاز بحث های گسترده راجع به اتهاماتش مانع از این امر شده است. آقای فضلی نژاد در نامه های خود به رییس جمهور خاتمی و رییس قوه قضاییه اشاره کرده است که در هفته های گذشته و پس از انتشار اسناد مربوط به محفل اطلاعات موازی بارها از سوی این محفل تحت تعقیب ها و بازجویی های خیابانی غیرقانونی قرار گرفته و در آخرین اقدام تهدید به مرگ شده است.در هنگام تهدید به مرگ به وی گفته شده که عنوان خواهند کرد این نویسنده به دلیل افراط در استعمال مسکرات و مخدرات جان سپرده است. همچنین فضلی نژاد در این نامه بسیار مهم از حقایقی پیرامون بازداشت اسقند ماه 1382 خود توسط وزارت اطلاعات برای نخستین بار پرده برداشته است.پس از آن بازداشت معاون اطلاعات فرمانده نیروی انتظامی علیه وزارت اطلاعات شکایتی را در شعبه سیزدهم دادسرای نظامی ( به ریاست قاضی ترکی ) طرح می کند و بازداشت فضلی نژاد را آدم ربایی غیر قانونی واجا عنوان می نمایند که در نهایت به دلیل اینکه فضلی نژاد حاضر به شهادت و شکایت علیه وزارت اطلاعات نمی شود ، پرسنل واجا پس از سپری کردن دادرسی یکساله از اتهامات انتسابی مبری می گردند. پیام فضلی نژاد در نامه اخیر خود انگیزه ها و انگیخته های چهارسال درگیری واجا و ناجا با یکدیگر را کاویده و از چشم ناظر و مشاوری درون سیستم به شرح آنان پرداخته است.این مشاور سابق اطلاعات اکنون بنا دارد تا "طرح تدوین تجارب اطلاعاتی و امنیتی" خود را جهت ارائه به شهروندان و اندیشه ورزان و روزنامه نگاران تحت نظر و خطر نهادهای امنیتی جهت آمادگی برای رویارویی با بازجویان و شکنجه گران سیاه منتشر نماید

Wednesday, July 20, 2005

پروژه مرگ اكبر گنجي ناكام ماند

به نقل از کیهان نیوز

اطلاعات مستندي كه در اختيار اكبر گنجي قرار گرفت، جان وي را از توطئه اي كه براي مرگ او طراحي شده بود
نجات داد.يك مقام آگاه گفت: در اجراي اين پروژه كه شيرين عبادي و يكي از افراد نزديك به اكبر گنجي نيز درآن نقش واسطه داشته اند، از اكبر گنجي خواسته شده بود كه دست به اعتصاب غذا بزند و به او اطمينان داده بودند كه در صورت وخيم شدن وضعيت جسماني وي مانع از آسيب رسيدن جدي به سلامتي او خواهند شد. مجريان اين پروژه در همان حال به يكي از كانون هاي بيگانه قول داده بودند كه با مرگ اكبر گنجي پرونده او را به يك ماجراي جنجالي عليه جمهوري اسلامي ايران تبديل كنند و قرار بود كه خوش خدمتي آنان نيز بي پاداش نماند!اين پروژه در سفر چند هفته گذشته ... به يك كشور اروپايي و تماس وي با نماينده يكي از مجامع آمريكايي مدعي حمايت از حقوق بشر كليد خورد و طرف آمريكايي در مقابل كسب اطمينان از موفقيت نهايي اين پروژه پيشنهاد طرف -باصطلاح- ايراني براي حمايت مستقيم و آشكار مقامات برجسته آمريكايي از اكبر گنجي را پذيرفت. گفته مي شود اين مقام آمريكايي زنده ماندن اكبر گنجي را شكست پروژه يادشده و رسوايي بزرگ براي مقامات آمريكايي ارزيابي كرده بود.اين مقام آگاه گفت؛ ظاهراً اكبر گنجي كه فقط 8ماه از محكوميت 6ساله وي باقي مانده بود، در مقابل تأكيد ... بر شروع اعتصاب غذا، به ترديد مي افتد و اعتصاب غذا را آنگونه كه به او پيشنهاد شده بود، دنبال نمي كند و در نتيجه رسيدن وي به حالت بسيار وخيم با تأخير روبرو مي شود. همزمان با اين حالت، شيرين عبادي از مقامات قضايي درخواست مي كند كه بدون حضور مأمور با اكبر گنجي ملاقات كند و مسئولان قضايي ضمن موافقت با اين ملاقات تأكيد مي كنند كه حداقل بايستي يكي از بستگان اكبر گنجي در اين ملاقات حضور داشته باشد كه شيرين عبادي بر ملاقات بدون حضور هر شخص ديگري -چه مأمور زندان و چه بستگان اكبر گنجي- اصرار مي ورزد و با پذيرفته نشدن اين درخواست، طي مصاحبه اي موضوع را با تحريف واقعيت با خبرنگاران داخلي و رسانه هاي خارجي در ميان مي گذارد. مقام آگاه مورد اشاره همزماني اين دو رخداد را بي ارتباط با يكديگر ندانست ولي ارائه توضيح بيشتر در اين باره را به بعد موكول كرد و افزود؛ در همين روزها جرج بوش، شخصاً ضمن حمايت از اكبر گنجي ايران را تهديد كرد.اين مقام آگاه به كيهان گفت؛ در اين هنگام آقاي خاتمي درخواست آزادي اكبر گنجي را با رئيس قوه قضائيه در ميان مي گذارد و ايشان آزادي وي را مشروط به درخواست اكبر گنجي مي كند. آقاي خاتمي از طريق آقايان وزير بازرگاني و سخنگوي دولت براي اكبر گنجي پيام مي فرستد كه درخواست آزادي مشروط كرده و از زندان آزاد شود و طي مصاحبه اي از آزادي اكبر گنجي خبر مي دهد. فرداي آن روز همسر آقاي اكبر گنجي بدون آن كه با وي ملاقات و گفت وگويي داشته باشد، طي مصاحبه اي اعلام مي كند كه اكبر گنجي به هيچوجه درخواست آزادي مشروط نخواهد كرد! مقام يادشده توضيح نداد كه مصاحبه همسر گنجي به توصيه چه كسي صورت پذيرفته بود و ادامه داد كه در همين روزها عاملان اجراي اين پروژه كه متوجه مي شوند حالت جسماني او برخلاف برنامه اي كه تدارك ديده بودند، وخيم نيست، از يك سو براي اكبر گنجي پيام مي فرستند كه آزادي و قهرماني او فقط هنگامي ممكن خواهد بود كه در اثر اعتصاب غذا به حالت اغماء رفته و در شرايط وخيم جسماني قرار بگيرد و از سوي ديگر، عكس هايي را كه هنگام مرخصي اكبر گنجي و در منزل وي از او تهيه كرده بودند و با دستكاري و مونتاژ او را در حالت اغماء و شرايط وخيم جسماني نشان مي داد، براي سايت ضدانقلابي و آمريكايي گويانيوز مي فرستند و...اين مقام آگاه تاكيد كرد ظاهرا اكبر گنجي با مشاهده برخي از شواهد و قرائن احساس مي كند كه قرار است قرباني يك توطئه باشد و توصيه كنندگان يادشده با بي صبري مرگ او را انتظار مي كشند. گفته مي شود، شواهد و اطلاعات مستندي كه در اختيار او قرار گرفته بود، شك وي را به يقين نزديكتر مي كند و سرانجام موافقت خود را براي اعزام به بيمارستان اعلام مي دارد.بهبودي اكبر گنجي، با عصبانيت و خشم فراوان عاملان اجرايي اين توطئه روبرو مي شود. عصبانيت آنها به اندازه اي بود كه با ارسال پيامي ضمن پرخاش همراه با ناسزاگويي به اكبر گنجي، به وي مي گويند بهبودي او همه برنامه ها براي تبديل شدن وي به يك قهرمان را برهم زده است و اكبر گنجي كه با كسب اطلاعات جديد از سرانجام برنامه اي كه براي وي تدارك ديده بودند، باخبر شده بود، ناسزاگويي آنان را بي پاسخ نمي گذارد و... ه

Monday, July 18, 2005

اکبر گنجی آزاد شد

اکبر گنجی آزاد شد و در حال حاظر در بیمارستان میلاد به سر می برد

Friday, July 15, 2005

در حمایت از زن آبی و سپینود

حالم بهم می خوره از این حرکتهای بی فکر
آخه یکی نیست بپرسه رو حساب چی با کدوم مدرک طرفداری از چیزی می کنید که اصلاً نمی دونید که واقعیه یا نه
خیلی هاتونم فکر می کنید اینجوری می تونید خودتونو مطرح کنید
متاسفم براتون ، متاسفم برای اهالی ابله وبلاگستان که فقط بلدند کورکورانه یه هدف رو دنبال کنن
ولی بازم جای خوشحالی داره فکر می کردم فقط خودمم که برعکس همه از نوشی طرفداری نکردم
ولی پریشب که داشتم روزنوشت شرح رو می خوندم یه کم امیدوار شدم که هنوز یه نیمچه عقلی تو این دنیای وبلاگی پیدا میشه
امروزم که خبر تعطیل شدن وبلاگ زن آبی و سپینود رو شنیدم حالم گرفته شد
به قول زیتون عزیز: وای بر ما...کسی برای این دو عزیز وقت می‌‌کنه مرثیه بنویسه لوگو بسازه ؟‌ یا اینکه سرشون گرم مسابقه‌ی گداپروری و ضعیف‌نوازیه ؟
منم آرزو می کنم از ته دل که زن آبی و سپینود برگردن
می دونید چی حالم رو بیشتر از همه بهم زد : از روزنامه ها بعیده بخوان تن به شایعات مجازی بدن و از این شایعات حمایت کنن ، روزنامه آسیا و هموطن سلام هم از نوشی طرفداری کردن و در موردش نوشتن، ببینم شماها دلتون نمی خواد روزنامه ها در موردتون بنویسن؟ تو این دنیای مجازی که هیچکی به هیچکی نیست پس ما هم بیایم بگیم شوهرمون می خواد بکشتمون آهااااااااای اهالی وبلاگستان کمک !!! هه هه هه
آره باید خندید اگه منم با ننه من غریبم بازی اسمم می رفت تو روزنامه ها می خندیدم ازته دلم می خندیدم
نمی دونم ملت ایران تا کی می خوان کورکورانه قدم بردارن !!! هه
از وبلاگ این یک زن است: نه بابا راهش این نيست
زندگی اصلا به آن گل منگولی که فکر مي کنيم نيست. چه مجازی، چه حقيقی. ماها این شکلی هستيم. يکی ميشود سنبل قربانی، يکی ميشود قربانی بی صدا. این شکلی می شويم... حالت اول متاسفانه شبيه ميشود به يک لشگر گوسفند که انگار دنبال هم افتاده اند و اما دومي، همان طور قربانی ميماند بدون لشگر و مظلوم!ميدانی شباهت همه مان چيست؟ درست بنگری همه قربانی اند. همه!! «ما گوسفندان قرباني»!! ه
تا روزی ديگر نمادی ديگر قربانی ديگر شايد لوگو و چيزی ديگر...
لوليتا هم می گويد: یک نفر در دنیای واقعی می خواهد بمیرد، شهامتش را ندارد. خودش را در دنیای مجازی می کشد و به عزای خودش می نشیند. یک نفر دیگر در دنیای واقعی آدم تنهایی ست- خیلی تنها- در دنیای مجازی دور و بر خودش اسم ها و نشانی ها را ردیف می کند تا از او حمایت کنند و با کلمات دوستش داشته باشند. باز یک نفر دیگر در دنیای واقعی به شدت احساس بدبختی می کند و در دنیای مجازی خوشبختی اش را فریاد می کشد. آنقدر که این خوشبختی مجازی هویت زندگی اش می شود. آدمی همانقدر در دنیای واقعی مشکوک به نظر می رسد که در دنیای مجازی. چون اصولا با خودش بیگانه است. از خودش فرار می کند. نمی تواند بایستد. روحش ایستا نیست. ایستادن را یاد نگرفته. فرار می کند
//////////////////////////////////////////////////
زن آبی و سپینود باز خواهند گشت
حداقل بیایید یک بار از چیزی حمایت کنید که ارزشش را داشته باشد
اما نه، این نوشته را برای دل خودم نوشتم ، زن آبی و سپینود نیازی به حمایت کسی ندارند
آنان که بزرگوارند محبت از کسی گدایی نمی کنند
ولی صمیمانه دلم می خواهد که برگردند
ما منظریم
سورنا ، زیتون ، این یک زن است، لولیتا، شرح و هر کسی که طرفدار حقیقت است

گفتگوي نمايندگان در جلسه‌ي علني امروز مجلس

عكس: مرتضي فرج‌آبادي

Thursday, July 14, 2005

مسابقه مقاله نويسی وبلاگی

مسابقه مقاله نويسی وبلاگی


داوران: نويسنده وبلاگ خورشيد خانم، نويسنده وبلاگ پينکفويديش، مهشيد نويسنده وبلاگ زنانه ها، بيژن صف سری نويسنده وبلاگ روزگار ما، مسعود برجیان نويسنده وبلاگ پیام ایرانیان، نويسنده وبلاگ الپر، وحيد مقدم نويسنده وبلاگ دريا روندگان
شرح کامل را در وبلاگ علی تمدن بخوانید

Wednesday, July 13, 2005

اکبر گنجی

ديروز ساعت 5 مقابل درب اصلي دانشگاه تهران تجمع براي آزادي اکبر گنجي بود...
تجمعي که به خشونت منتهي شد، نيروي انتظامي و لباس شخصي ها براي متفرق کردن جمعيت فقط و فقط از باتوم استفاده مي کردند... خيلي نگران بچه هام، نگران بابک، اميد، محمد که لباس شخصي ها اونا رو با خودشون بردن ... نگران اون آقايي که زير ضربه هاي سنگين باتوم ناله مي کرد و اونو هم به زور با خودشون بردند... نگران دختري که يکي از لباس شخصي ها مي خواست به زور ببردش اما مردم نذاشتن و اونم گوشي تلفن همراهش رو ازش گرفت... نگران حنيف که اينطور مواقع کتک خورش ملسه... نمي دونم آخر و عاقبتمون چي ميشه؟ فقط خدا آخر و عاقبت ما رو ختم به خير کنه... خيلي نگرانم... خيلي خيلي نگرانم...

البته جا داره از 2 تا اتفاقي که ديروز برام افتاد و يکيش جاي تاسف داره و يکيش جاي خنده براتون تعريف کنم:

1- يه دختر خانومي اومد جلوي من و گرفت و گفت خانوم ببخشيد اين شلوغي براي چيه؟ گفتم يه تجمعه براي آزادي اکبر گنجي..!! بعد با تعجب بهم نگاه کرد و گفت: ببخشيد اکبر گنجي چيه؟ منم که دو تا شاخ روي سرم سبز شده بود و دلم مي خواست سرم رو مي کوبيدم به ديوار نگاش کردم و گفتم عذر مي خوام اکبر گنجي اشياء نيست که مي گي چيه؟ بگو اکبر گنجي کيه؟ ... کسي مي تونه عمق فاجعه رو تا اين حد درک بکنه!! من که نمي تونم...

2- وقتي نيروي انتظامي به طرفمون حمله ور شد و شروع کرد به کتک زدن... تنها کاري که ازمون برمي اومد اين بود که فرار کنيم، منم دويدم رفتم کنار خيابون ... رنگم بدجوري پريده بود، همون موقع يه آقاي مسني اومد دستش رو انداخته رو شونه ي منو و دستام و گرفت و منو با خودش بر... مي خواست کمکم کنه... حالا اون وسط منم خنده ام گرفته که اي بابااا ... البته اون آقا واقعاً بهم کمک کرد تا بتونم برم توي يه پاساژ و از کتک خوردن قسر در برم...

Monday, July 11, 2005

نه من به نوشی لینک نمی دم

من به مطلب نوشی و جوجه هایش لینک نمی دم
من برخلاف خیلی ها که به طرفداری از نوشی بهش لینک دادن اینکارو نمی کنم
وقتی به صحت چیزی اطمینان ندارم ازش طرفداری نمی کنم
باید حرفهای شوهر نوشی رو هم شنید ، یه طرفه نمیشه قضاوت کرد
نه اینکه بخوام بگم نوشی دروغ میگه نه اما به خودم اجازه نمی دم یه طرفه به قاضی برم
متاسفم نوشی من نمی تونم ندونسته از تو طرفداری کنم
یه چیز این وسط تو کتم نمی ره
آخه یه مادر که این همه به بچه هاش علاقه داره چطور تو اون وضعیت می تونه بشینه وبلاگ آپدیت کنه
با اون همه مشغله فکری و ناراحتی به اینترنت پناه آوردن !!! من نمی دونم چرا نوشی از شوهرش جدا شده دیلیل اصلی اش رو نمی دونم ولی اینو می دونم چه زن چه مرد اگه بخوان بعد از زندگی مشترکشون به دنیای مجازی و چت و وبلاگشون برسن اون زندگی زیاد دووم نمی یاره
یه مادر باید کارای خیلی واجب تری برای تربیت بچه هاش داشته باشه تا آپدیت کردن روزانه وبلاگش! البته
بازم یه طرفه نمیشه قضاوت کرد باید درد دل هر دو طرف رو شنید
با شماهام ، شماهایی که تحقیق نکرده و ندیده سنگ چیزی رو به سینه می زنید که از صحتش مطمئن نیستید
من نوشی رو نمی دونم اما زندگی یه فردی رو که شباهت خیلی زیادی به زندگی نوشی داشته رو از نزدیک دیدم
مادری که به هزار راه متوسل شد تا بچه اش رو به پدرش نده ، زنی که شوهرش به خاطر مشکل اخلاقی زنش ازش جدا شد ، درسته حضانت بچه رو مادرش گرفت ولی متاسفانه یه بچه لاابالی و بی بندوبار رو تحویل جامعه داد
یه پسر 21 ساله که با اجازه مادر دختر میاره خونه و اتاقش پره از مشروبات الکلی واین میشه که حالا در اثر بیماری ایدز داره همون بچه ای رو که با گریه و التماس اجازه حضانت بچه رو از پدرش گرفت از دست میده
من نمی خوام بگم نوشی زن لایقی نیست
نه نوشی خیلی هم لایقه ولی حتی اگه 1درصد هم احتمال بدیم که نوشی مشکل داره حق نداریم یه طرفه قضاوت کنیم و طرفداری از چیزی بکنیم که ازش مطمیین نیستیم
اگه می خواین به نوشی لینک بدین و حمایتش کنین باید برید دادگاه و حرفهای شوهرش رو هم بشنوید در غیر این صورت شما مسئولید در قبال آینده بچه های نوشی ،تک تک شماها، حتی اگه لینک های شماها کاری رو از پیش نبره

Saturday, July 09, 2005

هنوز مي‌خوام وبلاگ بنويسم!

عکس از وبلاگ الپر

ولم كن، من هنوز مي‌خوام وبلاگ بنويسم!

////////////////////////////////////////////////////

راستی هیچ حواستون هست که امروز 18 تیره!!! ه

ما را به خاطر بیاور

ما را به خاطر بیاور! ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم شور عشق در سینه داشتیم وسینه بر خاک سوده مردیم .ما را به خاطر بیاور! ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به دهنه در آسمان و نه در کوهسارو نه بر شاخسارکه در بازارپیش از آنکه آوازه خوان شویم بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویشجان وا سپردیم .به خاطر دارم پیامشان را،سرنوشتشان را ،آری...و همیشه در گذرگاه خاطرم در گذراست آوازهای صامت سینه سرخان سینه بر سیخ و تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ و از تکرار یادشان شاید پیش از آنکه شاعر شوم بیست و دوساله بمیرم .آمین...سروده ی شهید کوی دانشگاه عزت الله ابراهیم نژاد

Friday, July 08, 2005

انفجار در لندن

اینم سخنی ازجناب درخشان :من لندن هستم و متاسفانه در انفجارهای امروز کشته شده‌ام. گفتم که نگران نشوید

Tuesday, July 05, 2005

دلم خیلی گرفته

دیگه دوست ندارم عاشق باشم چرا نمی فهمی