Wednesday, December 26, 2001

به کجا باید پناه برد؟

حالا از خالی ترین غروب پائیزی پرم!
امروز بر دفتر سرنوشت با خطی از دلتنگی نوشتم
اما چه فرقی می کند
حالا که تونیستی
تونیستی تا ببینی دلتنگی های مرا
تو نیستی تا بخوانی دفتر سرنوشتم را
دفتری را که روزگازی با عشق می نگاشتم... آه دیگر آن روزها بر نمی گردد و امروز دردی را می نویسم که شانه هایم تاب تحمل سنگینی اش را ندارد
به کجا باید پناه برد؟
امروز قصه دل من گوش می کنی
فردا چو قصه مرا فراموش می کنی
چرا؟
چون ذات و سرشت طبیعت این است و بس...